«خیلی از مردها

هنگام خشم

فنجان قهوه شان را به دیوار کوبیده اند

خیلی از زن ها

چمدان شان را

با وسایلی برای نرفتن

پر کرده اند

 

این بار فنجان قهوه را

من به زمین می کوبم

تو چمدانت را....»

 

*****

 

جدیدترین کتاب فلورا تاجیکی شامل اشعار سپید با عنوان:

«چمدانی برای نرفتن»

به همت انتشارات هنر رسانه اردیبهشت منتشر شد....

 

 

جهت تهیه ی کتاب به کتابفروشی خانه ی شاعران، واقع در خ انقلاب روبروی دانشگاه تهران، پاساژ فروزنده مراجعه نمایید.

 

 

جدیدترین اشعار فلورا تاجیکی را در کانال تلگرامی به آدرس ذیل بخوانید:

https://telegram.me/floratajiki

 

 

«دیوارها

مرزها

ارتش های جهان

این همه پیامبر

حتی کتاب های آسمانی

برای این است

که ما دوست داشتن را نمی فهمیم...»

گفتگوی خبرجنوب با ترانه سرای موفق شیرازی در سال 92

روزنامه خبر جنوب - چهارشنبه 28 اسفند 92

سال 92 سال پرفروغی برای اهالی فرهنگ و ادب استان فارس بود، یکی از شاعران موفق شیرازی که شاهد درخشش وی در عرصه ی ترانه سرایی بودیم و آثار متعددی از ایشان در مرکز موسیقی صداوسیما تولید شد، «فلورا تاجیکی»  است. این شاعر جوان تاکنون در سبکهای مختلف شعری (غزل، سپید، کودک، ترانه و ...) آثار بسیاری خلق نموده و دو مجموعه ترانه به نامهای «فریب چشمامو نخور» و «حرفاتو باور میکنم» از وی به چاپ رسیده که با استقبال خوب آهنگسازان و خوانندگان کشور قرار گرفته و بسیاری از این آثار به تولید رسیده است و در حال حاضر مجموعه اشعارش در دست چاپ است. به همین مناسبت  و در آستانه ی سال جدید گفتگویی با وی انجام داده ایم.

در ابتدا بفرمائید شما را غزل سرا، ترانه سرا یا سپیدسرا بنامیم؟

به نظرم شاعر شاعر است و بسته اقتضای زمان و موقعیتش و حسی که به سراغ او می آید ممکن است در هر قالبی شعر بگوید، از آنجایی که عمدتاً شعر سراغ شاعر می آید و اولین ابیات که به ذهن شاعر می رسد  جوششی هستند، معمولاً خودش انتخاب نمی کند که چه در چه قالبی قرارش بدهد مگر در شرایط خاصی که بخواهد برای موضوع ویژه ای شعر یا ترانه بسراید. من هم بنا به این قضیه،  خودم را در قالب ها محصور نمی دانم و در عمده ی قالب ها می سرایم.

چه میزان از اشعاری که تاکنون سروده اید جزء این دسته هستند، یعنی خودشان سراغتان آمده اند؟

می توانم به جرات بگویم بیش از 90 درصد اشعارم به این شکل سروده ام.

اگر به انتخاب خودتان باشد، خودتان با کدام بیشتر ارتباط برقرار می کنید یا کدام قالب را بیشتر دوست دارید؟

واقعاً نمی توانم بگویم کدام را بیشتر، بعضی وقتها یک غزل یا یک چهارپاره به نظرم بهترین کارم می آید و بعضی وقتها هم موقع شنیدن یکی از ترانه های اجرا شده ام احساس می کنم که این بهترین کاری است که تابحال سروده ام، در مجموع احساس تعلق خاصی به سروده هایم دارم و هر کدام را بسته به حال و هوا و احساسی که برایم داشته اند دوست دارم.

ما خیلی کم  شاعرانی داریم که توانسته باشند بصورت همزمان در همه ی این قالب ها آن هم با این قوت و کیفیت کار کنند، چگونه می توان به این جایگاه رسید؟

به نظرم هر کاری نیاز به کوشش و تمرین دارد و شاعر با تمرین و تلاش می تواند بر ذهن خودش حاکم شود. ذهن انسان توانایی این را  دارد که در موقعیتهای مختلف دایره ی واژگانی مورد نیاز را در اختیار انسان قرار دهد و اشعاری در قالب های گوناگون بسراید. خودم شخصاً زمانی که می خواهم ترانه بگویم یا  شعری بسرایم، کلمات در ذهنم حاکم می شوند و این کار را برایم آسان می کند .

از چاپ مجموعه ی جدیدتان بگویید، در چه مرحله ای است؟

مجموعه ی اشعارم با عنوان: «مهریه ام هوای سمرقند است» که شامل غزلها، مثنوی ها، چهارپاره  هایم می باشد، توسط انتشارات «هنر رسانه ی اردیبهشت» در دست چاپ است که انشالله در نمایشگاه کتاب امسال رونمایی می شود.

قصد چاپ سومین مجموعه از ترانه هایتان را ندارید؟

فعلاً نه، با توجه به اینکه عمده ی ترانه هایی که در چند سال اخیر سروده ام واگذار یا اجرا شده دیگر نیازی به چاپشان نمی بینم و ترجیح می دهم نسخه ی صوتی شان را ارئه نمایم.

آخرین کارهایی که از شما در صداوسیما تولید و اجرا شده کدام کار است؟

ترانه ی «باورم کن» به آهنگسازی «حسین بهادری» و با صدای «عباس بهادری» و ترانه ی «خونه ی عشق» به آهنگسازی «عارف علی پور» و با صدای «قاسم افشار» که اخیرا تولید و به شبکه ها ارسال شده است.

تا بحال چه تعداد از ترانه های شما در صداوسیما تولید شده و چه خواننده های دیگری کارهای شما را اجرا نموده اند؟

از مجموع حدود 50 ترانه ی ثبت شده ای که در بانک شعر سازمان دارم، 23 اثر تولید شده است و خواننده هایی همچون: محمدرضا عیوضی، علی زندوکیلی، پژمان مبرا، ستار سهرابی، مجید رضازاده، حسین صفامنش، امید جعفری، یاسر شیرازی و... اجرا نموده اند.

با صداوسیمای مرکز فارس هم همکاری دارید؟

بله، اخیراً یک شعر به سفارش مرکز موسیقی فارس با موضوع شهر شیراز و ویژگی هایش به من سفارش داده شدکه در مرحله ی تولید است.

می شود بخشی از ان را برای خوانندگان خبرجنوب بخوانید؟

شهر من شهر گل و عشق، شهر سعدی، شهر حافظ / خدا لطف و رحمتش رو نمی گیره از تو هرگز

می درخشه رو تن تو، نور پاک اهل عترت / خاک تو پر از نشاطه، پری از امید و برکت

مهد فرهنگ و تمدن، سرزمین عشق و احساس/ تو دل نقشه ی ایران، می درخشی مث الماس

شهرمن شیراز زیبا، سرو ناز قد کشیده/ شهرت مهمون نوازیت، به همه دنیا رسیده

در مجموع می توانید بگویید تاکنون چه در سازمان، کاست ها و جاهای دیگر حدوداً چند کار موسیقی از ترانه های شما ساخته شده است؟

حدود 70 ترانه

 

چرا هیچ وقت شاهد حضورتان در جشنواره ها و محافل شعری نبوده ایم؟

در خصوص جشنواره های شعری حرفی ندارم، اما محافل شعری شیراز را گاهی می روم و به دوستان سر می زنم و در خصوص شعر بحث می کنیم

جایگاه فعلی شاعران فارس را در عرصه ی ادبی کشور چگونه می بینید؟

شیراز مهد شاعران بزرگ بوده و تا حدی می توان ادعا کرد که همه ی جهان، شعر ایران را با شیراز و حافظ و سعدی اش می شناسند، با توجه به این پیشینه ی درخشان، در عصر حاضر هم تعداد زیادی از بهترین شاعران کشور اهل استان فارس و شهر شیرازند و در سالهای اخیر شاعران استان فارس در عرصه های مختلف همواره خوش درخشیده اند و چشم انداز بهتری هم برایشان تصور می کنم.

وضعیت ترانه و موسیقی در فارس چگونه است؟

متاسفانه اینجا شاعران و ترانه سراهایی که کار ترانه را جدی را بگیرند و به صورت حرفه ای کار کنند خیلی  کم داریم و عمده ی کسانی که ترانه می گویند، ترانه را با شعر محاوره اشتباه می گیرند.  به نظرم استان فارس نیاز به یک خانه ی ترانه یا انجمن ترانه دارد که بتوند ترانه سراها و اهالی موسیقی را دور هم جمع کند، با هم گفتگو داشته باشند، کارهایشان را نقد کنند و از دل همین نشست ها پایه های یکسری تولیدات موسیقی خوب با تعامل میان ترانه سرایان و آهنگسازان برقرار شود تا شاهد ساخت آثاری ماندگار و شنیدنی در این حوزه باشیم.

صحبت پایانی و اینکه سال پیش رو را چگونه می بینید؟

انشاالله سال جدید سالی پربار و سرشار از موفقیت ها در راه توسعه و اعتلای هرچه بیشتر فرهنگ و هنر کشورمان و خصوصاً استان فارس خواهد بود و امیدوارم من هم بتوانم با خلق آثار جدید در راه اعتلای بیشتر فرهنگ استانم تلاش بیشتری بنمایم و در پایان برای تمامی شما و همکارانتان در تحریریه ی خبرجنوب که زحمات بسیاری در راه توسعه ی استان و کشور بر می دارید آرزوی موفقیت دارم و پیشاپیش سال جدید را تبریک می گویم.

لینک روزنامه خبرجنوب

سلام

سلامی که همیشه با پوزش به خاطر تاخیر همراهه

بالاخره منم به لطف دوستان فیس بوکی به جمع اونا پیوستم

و در خدمتتونم

اما کارهای جدیدم کار عشق با آهنگسازی عارف علی پور و

صدای زیبای قاسم افشاره

که میتونید از اینجا دانلود کنید و بشنوید:

دانلود عشق

 

عشق یه اتفاقه مثل پرواز

بهانه ای واسه نفس کشیدن

یه اتفاق خوبه تا بدونی

جدا نمی شه دستای تو ومن

و

ترانه ی قصه زندگی ما با آهنگ زیبای فرید صدیقی و صدای خوب ستار سهرابی

که اونم می تونید از اینجا بشنوید:

دانلود قصه ی زندگی ما

 

واسه رویاهای خوب کودکی

خنده ی قشنگترین عروسکی

توی گلدون شکسته ی دلم

تو یه شاخه ی سپید میخکی


ترانه های دیگه ای که تو این فصل به بازار اومده :

ترانه ی نمی خوام وقصه ی عمر

با صدای محسن اسمائیلی و آهنگسازی پیمان رسولی

ترانه ی گاهی به یاد  من باش با صدای یوحنا

ترانه ی دلم بی تو می میره با صدای ایمان نصیری نیا و آهنگ حامد محمود زاده

و سور پرایز این فصل تردید با صدای زیبای یاشگینه

اما شعر:

اسب، سرکش، سوار، بی طاقت، مرد، طوفان، قبیله از دریا
عشق در بسترِ عطش بی تاب، جاده ای رو به غربت فردا
مرد عاشق، نگاه از آتش، خیمه ها تشنه و بیابان پَست
مرد داماد ایلِ عشق و بهار، کِل زدن های خیمه در صحرا
سایه های سیاه جاری شد، نبض باران گرفت از اندوه
روی لبهای خشک تَف زده ماند چشم های پر از غم مولا
آسمان از ستاره خالی شد، مَشکِ بی آب ناله زد از درد
یا اَخی، العطش و گریه ی مرد روی اندوه چادرِ لیلا
اسب تنها، سوار خون آلود، کاروان غرق شیون و ماتم
رودهای جهان پر از شرمند از گناه بزرگ عاشورا


نوشتاری از روزنامه خبرجنوب

درخشش شاعر و ترانه سرای شیرازی در عرصه موسیقی کشور

به نقل از روزنامه خبرجنوب

هفت سال پیش بود که در تب و تاب آغاز جام جهانی فوتبال در آلمان و حضور تیم ملی فوتبال کشورمان در این مسابقات، ماراتن جالب و هیجان انگیزی بین اهالی موسیقی برای ساخت سرود جام جهانی ایجاد شد، ساخت یکی از این سرودها بر عهده ی «نیما نورمحمدی» بود که قرار شد با اجرای مشترک «مسعود خادم» و «مجتبی کبیری» ارائه شود که تلاش ها برای یافتن بهترین ترانه برای این کار آغاز شد، ترانه سرایان بسیاری که عمدتاً هم ترانه سرایان اسمی و عمدتاً پایتخت نشین بودند کارهای متفاوتی را ارائه دادند که در نهایت هیچکدام نتوانست نظر عوامل را جلب نماید. در آخرین ساعات که گروه، از یافتن ترانه ی مورد پسندشان ناامید شده بودند به ناگاه از طریق اطرافیان یک ترانه سرای شیرازی به گروه معرفی شد که پس از مذاکره با و دادن مشخصات لازم جهت ترانه، ایشان در کمترین زمان ممکن (کمتر از یک ساعت) ترانه ی سفارش شده را سروده و در اختیار گروه قرار داد و همان ترانه به اجرا در آمد. از آن زمان بود که آوازه ی توانمندی های این شاعر شهرستانی در میان اهالی موسیقی پیچید، خصوصاً توانمندیهای منحصر بفردش در تسلط به ملودی و هم سرعت بالایش در سرودن... 

«فلورا تاجیکی» شاعر وترانه سرای شیرازی است که این روزها پر فروغ تر از گذشته شاهد درخشش وی در عرصه ی ترانه سرایی کشور هستیم. این شاعر جوان که در سبکهای مختلف شعری (غزل، سپید، کودک، ترانه و ...) آثار بسیاری خلق نموده است، در حال حاضر کتاب غزل ها سپیدهایش در دست چاپ است و دو مجموعه ترانه به نامهای «فریب چشمامو نخور» و «حرفاتو باور میکنم» از وی به چاپ رسیده که با استقبال خوب آهنگسازان و خوانندگان کشور قرار گرفته و بسیاری از این آثار به تولید رسیده است.

وی که از سال گذشته به دعوت مرکز موسیقی و سرود صداوسیمای کشور، آثارش را ارائه نموده است و تاکنون بالغ بر 50 اثر را در بانک شعر صداوسیما ثبت نموده که حدود 20 قطعه ی موسیقایی از سروده هایش در این مرکز توسط آهنگسازان برجسته کشور ساخته و به مرحله تولید رسیده که در اختیار شبکه های مختلف سراسری رادیو و تلویزیون و مراکز استانها قرار گرفته است. آثاری که توسط آهنگسازان برجسته ای چون: پدرام کشتکار، محمدرضا عقیلی، رحمت الله وطن دوست، احسان غلامی بیرق دار، فرید صدیقی، ساسان جمالیان، فهیم ممتازی و ... ساخته شده و توسط خوانندگانی چون: علی زندوکیلی، محمدرضا عیوضی، بهرام پاییز، مجید رضازاده، پژمان مبرا، امید جعفری و ... به اجرا در آمده است.

تسلط خاص این ترانه سرا به فضای ریتم و موسیقی، زبان نو، استفاده از مفاهیم عاطفی و ... از ویژگیهای خاص کلام وی است که مورد توجه آهنگسازان قرار گرفته است. علاوه بر این در زمینه ساخت آثاری برای آلبوم ها و کارهای آزاد با آهنگسازان متعددی (از جمله: فرید سعادتمند، امیرحسین سرگزی، علیرضا سیاح، معین کوهی، حامد محمودزاده و ...) همکاری داشته و دارد.

از خصوصیات دیگر وی سرایش در ژانرهای مختلف موسیقی (پاپ، سنتی و کودک) می باشد که به راحتی توانسته آثار گوناگونی را در موضوعات گوناگون از جمله: عاطفی، عرفانی، دفاع مقدس، مذهبی، اجتماعی، کودک و نوجوان و ... بسراید.

«سعید بیابانکی» شاعر و ترانه سرای برجسته کشور که عضو شورای شعر صداوسیما و وزارت ارشاد می باشد در خصوص آثار ایشان می گوید:

"ترانه و شعر از یک خانواده اند با این تفاوت که ترانه مخاطب عام دارد و شعر مخاطب خاص، ترانه سرا هنگام سرودن باید به خواننده، آهنگساز و مخاطب هم فکر کند چه بسا به پیامی که شاید از قبل برای ترانه به او سفارش داده اند و این یعنی گونه ای خودآگاهی و پیش اندیشیدن هنگام سرودن. و همین مرز تفاوت شعر و ترانه است، بنابراین سرودن ترانه گاهی دشوار تر از شعر می نماید، به خصوص به سادگی و  تازگی در زبان.

«فلورا تاجیکی» که از ترانه سرایان خوب شیرازی است به خوبی توانسته به این سطح از سادگی و آگاهی پیش از سرودن دست یابد و ترانه هایی بسراید که مناسب پخش از رسانه باشد، چرا که مبنای کار کلام موسیقایی در رسانه امیدبخشی است و این امید در ترانه های ایشان به خوبی جاری است."

«احسان غلامی بیرق دار» از آهنگسازان خوب و جوان کشور است که تاکنون چندین اثر از سروده های تاجیکی را آهنگسازی و تنظیم کرده است، وی در خصوص تجربه همکاری با این شاعر می گوید:

"تولید یک اثر موسیقی زیبا و ماندگار در گرو عوامل بسیاری است، آهنگساز و تنظیم خوب، کلام و اجرای مناسب و .. می باشد.

در این سالهایی که به ساخت آهنگ و تنظیم مشغول بوده ام با ترانه سرایان و شاعران بسیاری کار کرده ام که از آنها بسیار آموخته ام، در این میان آشنایی با خانم تاجیکی سرآغاز فصل جدیدی در آهنگسازی برای من بوده است. ایشان با تسلط به مفاهیم عاطفی و عرفانی توانستند با زدن پلی بین این دو، ترانه های لطیف و دوست داشتنی بیافریند، همچنین دایره گسترده واژگانی و شناخت خوبی که از ریتم و موسیقی دارند نیز مزید بر علت بوده است.

هنوز هم خاطره ی خوبی که از ترانه ی زیبای «ستاره بارونه» - که بر اساس ملودی بنده نوشته بودند- در ذهن من باقی مانده است که ایشان به طور تام و کمال به احساس آهنگساز وفادار بودند و اثر ماندگاری را خلق نمودند.

امیدوارم در آینده نیز شاهد تکرار تجربه ی شیرین همکاری با ایشان باشم."

 موفقیت این روزهای این ترانه سرای شیرازی در عرصه ی شعر و ترانه که توانسته با ترانه سرایان اسم و رسم دار عمدتاً پایتخت نشین کشور رقابت نماید، نشان دهنده توان بالای شاعران شهرستانی است ک می تواند موجب امیدبخشی برای شاعرانی که در سراسر کشور فعالیت می کنند باشد، که می توان از طریق خلق و ارائه ی آثار خوب و برجسته توجه دست اندرکاران موسیقی کشور را جلب نموده و در عرصه ی شعر و موسیقی این مرز و بوم بدرخشند.

تحریریه «خبر جنوب» ضمن ارج نهادن به تلاش ها و موفقیت های این شاعر شیرازی، برای ایشان و  سایر هنرمندان این دیار آرزوی موفقیت های روزافزون دارد.

 امید است که در آینده ی نزدیک شاهد درخشش بیشتر این عزیزان در عرصه های گوناگون باشیم.

 

سلام

شاید تنها دلیلی که باعث شد بی مقدمه به روز بشم این بود که بگم

پول یه ساندویچو بدین یه کتاب بخرین.

قبلا تمام کتابای «میچ آلبوم» نویسنده ی معاصر آمریکایی رو خونده بودم

«سه شنبه ها با موری» منو با دنیایی آشنا کرده بود که درک و باورش برام

مشکل بود!!

«پنج نفری که در بهشت ملاقات می کنید» عالی بود و همچنین کتاب

«به خاطر یک روز بیشتر»

اما - ایمان داشته باشیم - یک کتاب ساده نیست

یک شاهکار ادبی و شاید چیزی در حد یک کتاب مقدسه

سطر سطر این کتاب به ما چیزهایی یاد می ده که

در جامعه ی کنونی دور از باوره

یه جوراییی مثل فیلم «مارمولک»

راه های رسیدن به خدا از زبان یه نویسنده ی آمریکایی معاصر

میچ آلبوم یه جامعه شناس و یه مجری موفق  تلویزیونه

که این کتاب و کتاب سه شنبه ها با موری دو تجربه ی واقعی زندگیشو

به صورت داستان نوشته

سه شنبه ها با موری -توسط مجری معروف تلویزیون آمریکا -اپرا وینفری-

به صورت سریال در اومده

باور کنید خوندن این کتابا شما رو به دنیایی می بره که به اون تعلق دارین

به دنیایی که به خاطر مسائلی که - نباید - داریم روز به روز ازش دور می شیم

وقتی روزنامه می خونم از انسان بودنم خجالت میکشم

قتل- غارت - خیانت - اختلاس - جنگ - دزدی....

تا کی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

برای چی؟؟؟؟؟؟؟؟

انسان چند سال عمر می کنه؟

چی با خودش می بره؟

تازه اینارو علنی می بینیم اما 

دروغ - حسد - کینه - ریا - خودخواهی - غرور - حرص - زیر آب زنی - قضاوت بیجا و ...

همه ی اینا باعث می شه خودمون این چهار روز عمر آرامشو از خودمون

بگیریم

"فقط می گه خدایا ما خیلی نادون تر از اونیم که خودمون راهمونو پیدا کنیم

حتی یه لحظه دستمونو رها نکن"

*****

و اما شعر ی که الان دقیقا یک ساله شده:

شب نماز جنون بر جنازه ی جن ها

شب شکستن ما در تب مسکن ها

شب خمار که من دود شد در آغوشت

برای نشئگی درک غیر ممکن ها

سرم کنار سرت درد می کند تاصبح

و رقص صورتی و هرزه ی بروفن ها

تمام شهر پر است از حکایت من و تو

کلاغ برده خبر را به روی آنتن ها

هراس دارم از این جمع های بی حاصل

تو را دوباره از این جمع می کنم منها

صدای هلهله از خواب هات می آید

وقل اعوذ برب..ج ..ج ..ج ج ..جن ها!!!!!!!!!!


سلام

یه سلام سرخ و زرد و نارنجی

یه سلام که بوی کتاب و دفتر نو میده

بوی بارون بوی عشق بوی سلامتی

قبل از هر چیز باید تشکر کنم از همه ی دوستانی

که نگران سلامتیم بودن ومن شرمنده ام که زودتر از این

نتونستم جوابگوی محبتشون باشم

عملم خیلی خوب بود فقط دو برابر اون چیزی که پیش بینی

شده بود پلاتین گذاشتن تو کمرم. یه مقدار نشستن برام

سخته و دلیل کوتاهی در سر زدن به دوستان هم فقط همینه

و جا داره یه تشکر ویژه داشته باشم از دایی عزیزم

"پروفسور کرامت ا... مهربان" - که یکی از دانشمندان بزرگ معاصر

در علم شیمی هستند -

کسانی که سن بالاتر از سی سال دارند حتما نام ایشان را

در کتاب های شیمی دبیرستان و دانشگاه به یاد دارند

یا چهره ی مهربانشونو که مجری مسابقه ی علمی بودند...

بزرگواری که منو در این روزهای سخت تنها نذاشتن

از ایشون و همسر گرامیشون واقعا ممنونم

در حال حاضر ساکن اتریش هستند.

دوستانی که عضو فیس بوک هستند می تونن بیشتر

با ایشون آشنا بشن..

ماه رمضان ماه پر خیر و برکتی بود

ترانه های خوبی واگذار کردم

ترانه هایی که شاید پس از شنیدنشون  هرگز فراموش نکنید

ترانه های "کابوس" - "ساحل" و "دربند" به آهنگسازی آقای عارف علی پور

ترانه های "فرودگاه" - "تنهایی" و "این جاده برگشتن نداره" به آهنگسازی

آقای فرید صدیقی

ترانه ی "نیایش" به آهنگسازی آقای امیر هوشنگ شاهرخی و صدای زیبای آقای محسن نیک بخت

ترانه ی خدا دست ما رو گرفته با آهنگسازی و صدای آقای پژمان مبرا

ترانه ی "دلشوره" با آهنگ و صدای آقای محسنی

ترانه ی "عشق" با آهنگسازی آقای مجید رضازاده

ترانه ی "برو" با آهنگسازی آقای حامد محمودزاده

چند تا کار خوب هم تو سازمان مستر شد که لینک دانلودشو میذارم تو وبلاگ

و اما شعر:

با دردهای تازه ات در رختخوابی

باید بخوابی خوب من باید بخوابی

باید بخوابی درد در جانت بریزد

خون از تنت درد از دو چشمانت بریزد

می ریزد از تو

قطره

قطره

پشت هر درد

دنیای نامردیست این دنیای نامرد

می پیچد از تو  درد هی در مهره هایت

گم می شود در ذهن تختت دست و پایت

                      ***

خون- دستهای کوچکت در تنگ ماهی

خون-درسرت اثبات نوعی بی گناهی

خون /ریزیت از اشتهایی که نمانده

تا درد هایی که تو را تاخون کشانده

تا پیچ بعدی جاده ها دل پیچه ها را

توی خیابان ها -دلت - سرگیجه ها را

چادر نماز خیس از شب گریه هایت

تور سپید و سایه ی بخت سیاهت

دستی همیشه در سرم ها سم بریزد

توی غذایت گریه ی آدم بریزد

صدها گره در حلقه ی بختت بیفتد

یک بند ناف خونی از تختت بیفتد

حالا صدای گریه هایت-گریه هایش

یک لحظه دستش را و عمری پا به پایش

......

......

با دردهای کهنه ات می جنگی اما....

آدم نخواهد شد خدای سنگی اما...






سلام

یه سلام به گرمی هوای این روزا

نمایشگاه کتاب با همه ی حاشیه هاش تموم شد

خبر خوب این که "ماراتون در دارالرحمه" کتاب دوست خوبم فاطمه قائدی  ظهر روز دوم

نمایشگاه تموم شد

و خبر بد این که کتاب وحید نجفی خیلی دیر  به نمایشگاه رسید

این روزها از "ماه تا ماهی" پانته آ صفایی  رو می خونم که کتابی خوب با شعرایی

زیباس  و "هی شعر تر انگیزد" از سعید بیابانکی که لبخند رو به لباتون میاره

"قیدار" آخرین رمان رضا امیر خانی هم تو نوبته

********

امروز روز جهانی مادره و جالبه که با تولد حضرت زهرا (س) تقریبا همزمان شده

روز مادر رو به همه ی مادرای دنیا تبریک می گم  و ترانه ی دستای مادر

با آهنگسازی و صدای زیبای "مجید رضا زاده" رو که جمعه شب از شبکه ی تهران پخش شد رو به  مادر خوبم و همه ی مادرای دنیا تقدیم می کنم:

 لینک دانلود فایل تصویری ترانه ی "دستای مادر"

خوشحالم که ترانه ی یارب با آهنگسازی احسان غلامی بیرقدار

و ترانه ی گر یه ی شادی با آهنگسازی فرید صدیقی در مرکز موسیقی

آماده ی ضبطن

و ترانه ی نماز که یه کار کودکه با آهنگسازی فهیم ممتازی و صدای نورا ممتازی

آماده ی پخشه

هم چنین کلیپ خرمشهر به مناسبت آزادی خرمشهر در دست تولیده

که کاری متفاوت و تاثیر گذاره

این کار به آهنگسازی پدرام کشتکار و خوانندگی بهرام پاییز مطمئنا کار

بسیار زیباییه


و اما ترانه ای که خیلی دوسش دارم


من تو ردیف سومم تنها

تهرانو زیر پام می بینم

تهران شبا دنیایی از نوره

من بی تو اما مات و غمگینم


می رفتم و چشم ورم کرده ام

حال فرودگاهو به هم می زد

این تو نبودی آرزوهام بود

با من فرودگاهو قدم می زد


هر بار تو می مونی و تهران

شهری که از بغض تو داغونه

من میرسم شیراز تب داره

مثل من از دوریت پریشونه


من گریه می شم ابرا می بارن

تو ارتفاع سی هزار پایی

از روزهای بی تو دلگیرم

دلگیرم از این که تو تنهایی

 

من می رسم دلتنگیام کم نیست

اما یه چیزی می گه احساسم

رو پیرهن من باز تو خواب رفتی

این عادتت رو خوب می شناسم


پنج شنبه بیست و هشتم اردیبهشت یه عمل جراحی کوچیک دارم

قراره دو تا دیسک و چهار تا پلاتین و دو تا پیچو به مهره های کمرم

پیوند بدن

شاید یه مدت نتونم بهتون سر بزنم شایدم.....  حلال بفرمایید

اما باید برگردم

بر می گردم و جبران می کنم

التماس دعا

سلام

یه سلام با عطر و بوی اردیبهشت

و شروع نمایشگاه کتاب رو به دوستداران کتاب و

به همه ی دوستانی که امسال کتابشون چاپ شده

صمیمانه تبریک میگم

اما به روز شدم که بگم کتاب شاعره ی توانای کشورمون

دوست خوبم  خانم "فاطمه ی قائدی" با نام ماراتون در دارالرحمه

رو می تونین از غرفه ی انتشارات سخن گستر تهیه کنین .

شبستان-راهرو19-غرفه ی33

روز جمعه پانزدهم اردیبهشت خودشون تو  غرفه حضور دارن

و می تونین کتاب رو با امضای خودشون تهیه کنین

ماراتون در دارالرحمه بدون شک از بهترین کتاب شعراییه که امسال

به بازار اومده و مطمئنم که هر خواننده ای با هر نوع سلیقه ای

رو راضی می کنه

شعرها با زبان مدرن و دور از هر گونه کلیشه گویی و با استفاده

از کلمات زیبا  و فاخر و مضامین غیر تکراری سروده شده

اگه واقعا دوس دارید شعر خوب بخونید به نظرم  در اولین فرصت

کتابو تهیه کنین

این دو بیت از کتاب که خیلی دوسش دارم:

شب تلخ از ریشه بیرون زدن

شب تکیه روی عصایی که نیست

سرم روی یک شانه ی بی سر است

شب گریه با چشم هایی که نیست...

 

هم چنین کتاب شاعر توانا "وحید نجفی" با نام آشغال های مهم

رو هم میتونید از همین غرفه تهیه کنین.

******

راستش هیچ وقت دوس ندارم پستمو فقط با خبر پر کنم

اما چون خیلی از دوستان در مورد ترانه هایی

که جدیدا واگذار کردم سوال میکنن همین جا چند تا از کارا رو

معرفی می کنم:

انشا اله روز مادر  ترانه ی "دستای مادر" رو با آهنگسازی و صدای آهنگساز

و خواننده ی خوب کشورمون آقای "مجید رضا زاده"  از تلویزیون

خواهید شنید

ترانه ی "جاری تر از همیشه"  با آهنگسازی و صدای آهنگساز خوب

 وموفق آقای "پژمان مبرا " که کار بسیار زیباییه و حتما لینکشو در

پستای بعدی میذارم

 "صدای اذون میاد" با آهنگسازی آقای "امیر هوشنگ شاهرخی" و خوانندگی آقای دکتر "علیرضا شهاب"

"راهیان نور" با آهنگسازی آقای "محمدرضا عقیلی" و خوانندگی آقای

"بهرام پاییز" که کار زیبا و متفاوتیه

"آسمون پرواز" با آهنگسازی آقای "ساسان جمالیان" و خوانندگی آقای "محمدرضا عیوضی"

با تشکر ویژه از جناب آقای "امینی" دبیر محترم شورای عالی شعر

صدا و سیما

جناب آقای "مهر آذر" مدیر  محترم طرح و برنامه مرکز موسیقی

سرکار خانم "مهدی خواه" و جناب آقای "حیدرپناه" از مرکز موسیقی

****

در ضمن ترانه های "اتفاق ساده"  و "نذر چشمات" با آهنگسازی

آقای "حامد محمود زاده"

"دریا" با صدای "امین شاکر"

"پشت سرت نگا نکن" با صدای "مجید باصری"

"پدر" با صدای "سهیل فراهانی"

وارد بازار موسیقی شدند...

 

و در آخر :

دل خوشی هام قد دنیا نیس

من با چیزای کوچیکم شادم

تو رژ صورتیمو دوس داری

من به رنگ چشات معتادم


سلام

یه سلام به سبزی بهار

شاید روزای اول سال فرصت تبریک گفتن به دوستای مجازی کم باشه

پس از همین الان عید تون مبارک.

من تصمیم دارم امسال تحویل سالو تو حرم شاهچراغ باشم

واسه همه دعا می کنم

چند روز پیش که داشتم روزنامه هارو کف آشپزخونه پهن می کردم

تا زود تر خشک بشه داشتم به استفاده های بشر

از روزنامه  و مجله فکر می کردم:

باهاش شیشه پاک می کنیم

توی کابینت میذاریم زیر ظرفا

سبزی فروش توش سبزی می پیچه

کف زمینو باهاش خشک می کنیم

روش سبزی خشک میکنیم

توی کیفای نو رو باهاش پر می کنن

و.............

خیلی کارای دیگه اما خیلی از ما اون استفاده ای رو که باید

از روزنامه و مجله ها نمی کنیم!!!!

فکر می کنم چقدر زندگی ما آدما شبیه استفاده از روزنامه اس

ما از وجودمون برای هر کاری استفاده می کنیم

غذا می خوریم (اونم چه جور.....)

دنبال پول می دویم

سر همدیگه رو کلاه میذاریم (به چه گشادی)

ازدواج -س ک س - مسافرت - خرید - ................

اما یه ذره به عشق واقعی که خدا تو وجودمون گذاشته

و هدف اصلی خلقتمونه فکر نمی کنیم!!!

من منکر توجه به نیاز های دیگه نیستم

اما نه غرق شدن تو اونا

چرا به دوست داشتن دیگران فکر نمی کنیم

فقط کسایی رو دوس داریم که یه جورایی نیازمونو برآورده می کنن

در حقیقت خودمونو دوس داریم اونا رو هم به خاطر خودمون می خوایم

چرا سعی نمی کنیم کسایی که دوستمون ندارنو دوس داشته باشیم

چرا سر هر چیز مسخره ای واسه هم شاخ و شونه می کشیم

مگه چقد قراره تو این دنیا بمونیم؟

از اول این سال بی هیچ چشمداشتی عشق بورزیم

دستمونو برای کمک به سمت هر نیازمندی دراز کنیم

منتظر نشیم محبت کسی رو جبران کنیم

یا کسی محبتمونو جبران کنه

فقط ببخشیم و معجزه ی عشق و بخششو تو زندگیمون ببینیم

..........

چند ماه پیش یه ترانه نوشتم به نام تو با منی

این ترانه با آهنگسازی آقای «احسان غلامی بیرقدار»

وخوانندگی آقای «بهزاد عباسی» در مرکز موسیقی صداوسیما تولید شده

این ترانه برام خیلی مهمه

چون اونو ماه رمضان امسال تو حال و هوایی نوشتم که خدا رو هر لحظه

کنارم حس می کردم

تو هر نفسم

وقتی نوشتم

می دونم چشمامو صبح وا می کنم تو با منی

رو به هر گوشه ی دنیا می کنم تو با منی

واقعا این حس تو وجودم بود هنوزم هست

البته من نوشته بودم :

وقتی فردا دوره

وقتی شب تاریکه

کی منو می فهمه

کی به من نزدیکه

که شروع اونو تغییر دادند به:

نگو فردا دوره

نگو شب تاریکه

در هر حال از تمام عواملی که منو یاری کردن که این کار

ساخته و پخش بشه ممنونم

لینک دانلود «تو با منی»:

http://www.iranseda.ir/FullGanjine/?g=943084&s=

البته این کار روزهای آینده از رادیو و کلیه شبکه های سیما پخش می شه

 *****

خبر خوب دیگه اینکه کتاب دوست خوبم فاطمه قائدی عزیزچاپ شده

بدون شک از بهترین کتاب شعرای دهه ی اخیره

و بهترین عیدی امسال من

من تا الان سه بار خوندمش

ماراتون در دارالرحمه

خبرش رو میتونید از وبلاگش بخونید:

وبلاگ فاطمه قائدی

 

و اما شعر:

باز هم حس هدر دادن یک سرمایه

سوختن از تب طوفان زده ای در سایه

کشف یک ژن متعلق به خدا در کیفت

ضعف ناپخته ی دنیای تو در تالیفت

اخم نقاشی موروثی تو بر دیوار

چوب ها غرق حراج تن تو در بازار

جشن یادآوری سال سیاهی دیگر

راندنت سوی جهنم به گناهی دیگر

بوقی از درد کنار دکل کشتی ها

نصب تمثال تو در دایره ی زشتی ها

نصب یک شهر به یک کشور در خون خفته

نصب القاب تو به جامعه ای آشفته

ریختن از دهن توپ و مسلسل در باد

تیرباران تو در حنجره ای بی فریاد

ما به تحلیل جهان بعد تو عادت کردیم

سوی هر قبله به جز کعبه عبادت کردیم

          *    *      *     *

کوک یک ساز به هر رقص جنون آمیزی

پاکتی هرزه کنار کشو هر میزی

ریزش عقربه  از ساعت  دیواری ها

جنگ خونین جهان بر سر بیداری ها

دل سپردن به خدایی که بزرگت کرده

توی این گله ی طاعون زده گرگت کرده

راه  رفتن  وسط  خواب  برادرهایت

گم شدن های تو در نقشه ی بی فردایت

از پلاکی به پلاک پدرت چسبیدن

خانه را از وسط آلبوم عکست چیدن

جای خالی تو را با هیجان رنگ زدن

به تو و حرمت این فاصله ها سنگ زدن

باز گشتن به زمانی که...

هوا خوب تر است

عشق از مستی چشمان تو محبوب تر است




سلام

امروز ۵شنبه ۲۰ بهمن ماهه و من این متنو از شهر زیبای اهواز مینویسم

هوا به نحو شگفت انگیزی بهاریه و من مهمون  یکی از بهترین

شاعرای این شهر ماندانا کلانتر پور عزیز هستم

دوستی که بیشتر از ۵ ساله بدون اونکه دیده باشمش

با خنده هاش خندیدم و با دل نگرانی هاش زندگی کردم

و حالا خوشحالم که حداقل چند روز در هوای چشمان بهاری اش

نفس می کشم

این شعر ماندانا رو چون خودم خیلی دوس دارم

برای شما هم میذارم تو وبلاگ مطمئنم خوشتون میاد

من را برای آن که من باشد نمی خواهی

از این من بی من شده هر روز می کاهی

این من که گم بوده همیشه زیر آوارت

خود را به خود پی کرده در یک فرصت واهی

می خواستم خود را دوباره اول یک سطر

تا باز بنویسم .......تو گفتی آخر راهی

ویرانه ام را هر شب و هر روز می سازم

بر داربست  نا تمام  برجکی کاهی

وقتی که بر دار تو خود را دار می بندم

حالا که می میرم به جرمی که تو می خواهی

این نعش را تلقین بده از یاد خود رفته ست

ما را به نام خود بخوان  ای مرد گهگاهی

 

لطفا نظرات خود را در همین پست بگذارید ممنون

با تشکر از دوستانی که هنوز دارند بی نام و نشان در مورد پست های قبل نظر میدن

فقط نظرات عزیزانی که هویت مشخص دارن تایید می شود .متشکرم

....................................................................

سلام

یه سلام بارونی

بی تو شیراز سرد و غمگین است

مثل یک عصر  جمعه ی تهران 

مثل پاییز زرد و درد آلود

مثل ابری سیاه و بی باران

             

با خودم فکر می کنم چند سال دیگه زنده می مونم؟

چند ماه چند روز چند ساعت؟؟؟

کی می تونه به این سوال جواب بده؟؟

هیچ کدوم نمی تونیم اما با وجود این آدما بازم با هم بدن

همه می خوان فقط بار خودشونو ببندن

این طلا ها سکه ها این ساختمونای سر به فلک کشیده

کدومشو می شه با خودمون ببریم؟

تو این دنیا چی ارزش داره که به خاطرش دل کسی رو بشکنیم

یا حق کسی رو ضایع کنیم

کاش یه لحظه فکر کنیم اگه چشمامون فردا رو نبینه؟

 و شعر ی که هفته ی پیش نوشتم و خودم خیلی دوسش دارم

 

از جینگ و جینگ ساز در رقص النگوها

تا گم شدن در ذهن خواب آلود پستوها

از رقص پایت بر سر هر کوچه بازاری

تا خاطرات  بیقرار  رقص  چاقو ها

از قرمزی دستهایت بر اناری سرخ

تا مستی شهر از حراج عطر لیمو ها

هرصبح جمعت می کنم از جنگل وحشی

هر شب درت می اورم از چنگ زالو ها

                     ....

از بعد ظهر خسته ی یک روز تابستان

از هضم بغضت در میان هق هق لیوان

از دل به هم خوردن کنار پمپ بنزینت

از یک جنین مرده در تابوت غمگینت

از قرص های ضد باورهای رنگارنگ

از نسل خاکستر شده در آتش این جنگ

بالا میاید گند این شبهای نکبت بار

می افتی از دندان خون آلود یک کفتار

آغوش های مست در چشم تو می ریزد

انگورهای وحشی از پلکت می آویزد

از جام های شوکران با درد می نوشی

تف می شوی در بغض تلخ یک هماغوشی

هر تکمه ی پیراهنت می لرزد از تشویش

سلول های خسته ات گم می شود در خویش

عق میزنی  قی می شوی در رختخوابی سرد

در  تارهای  عنکبوتی  با  لباس  مرد

                           .....

از جینگ و جینگ سکه های نرخ وجدانت

تا سفره های پاره پاره تشنه ی نانت

ازدستهای خونی تو روی یک گیشه

تا فیلم بعدی با حضور این هنر پیشه

               

 

 

 

سلام

یه سلام نیمه ابری

مثل هوای این روزای شیراز که نه ابرا میرن و نه میبارن

راستش نمی خواستم به این زودی به روز شم اما بعضی چیزا آدمو وادار می کنن  بنویسه

نمی دونم چرا بعضیا خودشونم خودشونو قبول ندارن

هر روز یه حرفی می زنن یا این که حرفاشون با عملشون زمین تا آسمون فرق داره

عیبای دیگرونو هزار برابر می بینن و خودشونو بی عیب می دونن

یه روز می گن فلانی بده  چون شاعر جشنواره ایه اما یادشون میره خودشون کی بودن؟

چقد زور زدن تا برای چیا و کیا شعر بگن!!!

یادشون بمونه همین جشنواره ها معروفشون کرده

کاش یاد بگیریم وقتی حرف می زنیم یه نگا به گذشته یه نیم نگا به آینده هم داشته باشیم

ادعامون می شه با هنر و ادب سر کار داریم اما همدیگرو به بی ادبانه ترین شکل خطاب می کنیم

از شاعرا که بگذریم یه مشت آدم پر مدعا هی این ور اون ور میتینگ را میندازن و مقاله میدن که مگه ما خودمون کافر بودیم که حالا مسلمون بشیم ما قبل از اسلام یکتا پرست بودیم ما پیامبر داشتیم و از این حرفا

یا این که ما متمدن بودیم و آی کورش آی داریوش آی .......

یکی نیست به اینا بگه  شما اصلا می تونین مطابق دستورات زرتشت زندگی کنین؟

یعنی دستورات اسلامو رعایت نمی کنین مطابق با آیین هخامنشیان زندگی می کنین؟

دروغ که حتما نمی گین

احترام به حقوق دیگران-جوانمردی-خیر خواهی؟؟؟؟

 

می دونین اخلاقیاتی که تو سایر ادیان بود اون قدر دشوار بود که خدا یه دین آسون براتون فرستاده تو همین موندین

خدا همه رو به راه راست هدایت کنه...

یکی دیگه این آدمایی که از صبح پیله می کنن به رییس جمهور و دولت و سیاست...!!!

من نه طرفدار دولتم نه شاعر دولتی، نه هرگز برای رضای خاطر کسی جز خدا کاری می کنم حتی این انتخابات آخری به خاطر دلقک بازیای کاندیداها رای هم ندادم اما با مردم زندگی می کنم...

با مردمی که دغدغه شون نون شب بود نه مارک عینک و مایو...

مردمی که وقت نداشتن با 7 قلم آرایش بریزن تو خیابونا...

·        من نمی گم کی خوبه کی بده  دنبال علت این همه بدبختی هم نیستم چون نمی تونم کاری کنم 

اما یه چیزیو می دونم الان تنها برهه ای از زمان است که به خاطر یارانه ها کسی تو ایران به نان شب محتاج نیست و من خوشحالم

من خانواده هایی رو همین چند سال پیش دیدم که یک  ماه رمضون سحری و افطارشون نان و چایی بود

خانواده هایی که با۳تا بچه توی یه اتاق ۲۰ متری زندگی میکنن و ۱۰۰ هزارتومان برایشان گنج است

من نمی خوام تجزیه تحلیل کنین که چرا این جوری شده وباید چه جوری باشه

امااین کاری بود که کسی قبلا انجام نداده بود

اگه کسی آدرس یا شماره حساب این جور آمارو خواست کامنت بذاره

من سالهاست که شعر می گم و  افتخارم اینه که همیشه واسه دل خودم گفتم و خواهم گفت

کاش همه مون خودمون به جای خودمون فکر کنیم

خودمون تصمیم بگیریم

وخودمون باشیم

و ...

                     

           

 شعر

درک یک عشق پس از تنهایی

فهم آغوش تو بعد از  مردن

زندگی را به عقب برگردان

به زمان های بدون تو و من

 

زندگی را به عقب... پیش از درد

پیش از عاشق شدن ما در غار

پیش از  آوار شدن  با گریه

روی بی طاقتی هر دیوار

 

عهد پارینه تر از سنگ شدن

عصر پاییز تر از باران ها

موسم گم شدن ادواری

توی  دیوانگی  انسان ها

 

زندگی نسخه ای از بایدهاست

ما به تکرار شدن محکومیم

ما به  بیمار شدن معتادیم

ما فرآیند دمی مسمومیم

 

زندگی فهم تبرهای بزرگ

زندگی مهلت خونخواهی بود

هیچ کس جرات پرواز نداشت

زندگی مرگ دو تا ماهی بود

 

سلام

مثل همیشه ممنون از محبت دوستان و عذر خواهی بابت تاخیر

دوباره محرم اومد و مثل همیشه احساس می کنم ..

ماه از سر نیزه عشق را می فهمید

هفتاد و دو بار عاشقی را می دید

و باران رامی بینم

به یاد ابالفضل می افتم

تو بها نه ی تمام گریه های آسمونی

تو دلیل سوختن ستاره های بی نشونی

.........

این روز ها جور خاصی خوشحالم

وقتی اخبار وال استریت رو می بینم ذوق می کنم

نه این که از کشت و کشتار و خونریزی خوشم بیاد ،نه

اما خوشحالم که مردم دنیا دوس ندارن زیر بار زور زندگی کنن

مثل ما.....

این هم یه شعر با همین مضمون:

آمار می گوید که انسان ها پریشانند

آمار فرم تازه ای از مرگ باور هاست

این چاه شکل کهنه ی کابوس یعقوب است

در ذهن مردم ،طرح کشتار برادر هاست

 

من انقراض نسل آدم را نمی فهمم

هر شب به دنبال صدایی جز تو می گردم

از هر صلیب کهنه ای ابهام می ریزد

دارم به دنبال خدایی جز تو می گردم

 

حالا میان مزرعه تردید می روید

این اتفاق تازه ای در قرن چندم نیست

این نسل دستان تو را بی وقفه کم دارد

ما از تو غافل مانده ایم،این درد مردم نیست؟

             ٫٫٫٫       ٫٫٫٫   ٫٫٫٫

از دست های پینه بسته خشم می بارد

روی متر سک های بی احساس و پوشالی

حالا تبر ها با صدایی تازه می کوبند

بر پیکر پوسیده ی بت های تو خالی

              ٫٫٫٫٫٫٫٫

تاریخ ،شکل دیگر آمار انسانی ست

آمار ها آزار بی منظور اعدادند

اما همین آمار ها ،تاریخ ها تنها

تنها تورا،معبود انسان ها نشان دادند

 

 

 

 

مژده

 

 

 یه سلام با کلی محبت و یه دنیا خجالت

دیروز بعد از 8-7 ماه بالاخره به وبلاگم سر زدم

وکلی شرمنده شدم .از همه ی دوستانی که کامنتشونو جواب ندادم

یا تو این مدت نتونستم به وبلاگشون سر بزنم رسما عذر خواهی می کنم.

امیدوارم بتونم محبتاشونو جبران کنم.

-+++++++++++++++++++++++++++++++++++

  نبات شاخه ی شیراز

کتاب برگزیده شعر زنان فارس که به همت دوست عزیزم

شاعره ی توانا سرکار خانم فاطمه قائدي گرد آوری و توسط انتشارات فصل پنجم

چاپ شده کار ارزشمندیه که در همون روزای اول نمایشگاه تموم شد؛

فکر کنم هنوز چند جلدی تو حوزه ی هنری شیراز باشه

خوندنشو به همه ی کسانی که دوست دارن شعر خوب بخونن توصیه می کنم

اينم يه عكس ازمراسم رونمايي كه با حضور استاد بهمني برگزار شد:

 

                     

  

و یک مژده

دوستای استان فارسی که ترانه کار می کنن

می تونن در صورت تمایل برای چاپ ترانه هاشون

در کتاب منتخب ترانه های فارس آثارشونو به همراه شماره تلفن

 جهت تماس به صورت کامنت خصوصی در همین وبلاگ ثبت کنند.

حداکثر 3ترانه سعی کنن کارا طوری باشه که قابل چاپ باشه.

 

 

و شعر :

 

تاریخ را دوباره چراغان کن

من از سقوط سلسله می آیم

از دفن ارگ های زمین خورده

از حل نامعادله می آیم

 

در سطل های یخ زده پنهان کن

اجساد لحظه های نباید را

از من بگیر دغدغه را تب را

از من بگیر این شب ممتد را

 

آرش دوباره تیر و کمان بردار

مهریه ام هواي سمرقند است

من مرد روزهای خطر بودم

جنسیتم به یک ژن بد بند است

 

تقویم های خط خطی ام قی کرد

آن روزهای قرمز برفی را

ساکت نشسته ام که فقط باشم

این نام مستعار سه حرفی را

 

من آدمم نژاد من از خون است

تا خون سرخ نسل بشر باشم

ایل من از غروب به شب کوچید

ماندم که در رکاب خطر باشم

 

من فخر روزهای پر از رستم

من اوج روزهای پر از رخشم

در من عبور قافله ای پیداست

خاک قبیله را به تو می بخشم

 

خاکی که بوی شرجی دلتنگی

خاکی که بوی سرخ وطن دارد

تندیس من خدای غم آلودی است

که پرچمی به رنگ کفن دارد

 

بر باد رفته اي كه ندانستي

ايمان نسل هاي پس از من بود

من خواب اژدها و عصا ديدم

موسي اسير موعظه كردن بود...

 

سلام

اول این که رسیدن ماه رمضوتو بهتون تبریک می گم

من این ماهو خیلی دوس دارم ،

خاطره ی هندونه ها روی حوض خونه ی مادر بزرگ

رطب های تازه و  استکان های آب گرم و آبلیمو

صدای قشنگ اذون و پرواز..........

خدا رو دوس دارم  یه جور خیلی خاص و میدونم که:

یه جور خیلی خاص دوسم داره

التماس دعا

و اما

تا درختان کوچه می دانند ، که دلم از همیشه تنگ تر است

زندگی کن تو که نمی فهمی عشق از زندگی قشنگ تر است

                                  ***

خیلی دلم می خواست یه آپ مفصل داشته باشم راجع به پست قبلی

واسه همه ی کسایی که فکر کردن اون شعر فقط یه بازی زبانیه

کسایی که یا نخوندن یا نفهمیدن

مطمئنم که اگه این کارو مثلاسید مهدی موسوی نوشته بود

حداقل هزار نفر کامنت می ذاشتن که:

وای استاد چه شاهکاری(اینو به خود دکتر موسوی هم گفتم)

چون متاسفانه خیلیامون عادت کردیم

 کامنتامونو با توجه به اسم شاعر بذاریم نه خود شعر

اما ممنون از کسایی که کارو فهمیدن من جمله خودسید مهدی موسوی

سید جعفر عزیزی،فاطمه قائدی عزیزو دوس داشتنی،

فاطمه اختصاری گل،

مریم حقیقت نازنین،رامین خسروی، اضغر معصومی،

سید محمد رضا هاشمی زاده ،عبدالحسین انصاری

شهرام عابدینی،امیر نقی لو،امین شفیعی،

شاعران خوب هنرکده ی آکادمیا

و خیلی از شاعرای خوبی که اسمشون یادم نمونده

بگذریم..

***********************************************************************                 

                                      شهر ما

شهر ما

خانه های زیادی دارد

کوچه های بزرگ

خیابان های عریض

شهر ما پر از آدم های بزرگی است

که نمی دانند

چرا راه می روند؟

چرا حرف می زنند؟

چرا نفس می کشند؟؟؟

پر از چشم هایی که نمی دانند

به چه باید نگاه کنند

گوش هایی

که نمی خواهند بشنوند

 و دستهایی

که هرگز دستت را نمی گیرند

شهر ما ،خانه ی ماست

********************************************

و اما یه ترانه

هم سفر اسبتو زین کن

وقت رفتنت رسیده

سهم تو غربت شب نیس

صبح روشن و سپیده

توی آسمون غربت

سهم تو باله پرنده

کی دلش مثل ما خون نیس؟

کی نمی ناله پرنده؟

قلبا درگیر طلسمن

همه جا دیواره ،دیوار

جای موندن که نمونده

همسفر اسبتو بردار

کوچه جای زندگی نیس

خونه زندونه برامون

تیرامون نشونه رفته

رو دل برادرامون

دفتر شعر من وتو

سرخ سرخه،خون خونه

رو لبا قفل سکوته

رو دلا مهر جنونه

*  *  *  *

جاده خلوت،کوچه خالی

این روزا هم سفری نیس

خبرو کلاغا بردن

دیگه  اینجا خبری  نیس

 ***************************************

بازم سلام

من از فردا جمعه ۲۲مرداد به مدت ۱۰ روز دارم میرم سفر

جواب ندادن یا عدم تایید کامنتا رو حمل بر بی احترامی نکنین

تا بعد

 

 

 

عشق

سلام

هر وقت گرد و خاک کامپیوترو پاک می کنم

 که البته اونم بیشتر از ماهی یکی دو بار نیست،

 با خودم می گم همین امشب به روز می شم

اما باور کنین الان بیشتر از ۶ ماهه که حتی وقت نکردم

به نت سر بزنم و لااقل از خجالت شما در بیام و جواب کامنتا رو بدم

فقط می تونم بگم ببخشید

در مورد کار جدید ، خوشحال می شم که بخونیدش

و البته خوشحال تر که نظراتتونو بدونم

 اما خواهش می کنم این کارو به عنوان یه کار کلاسیک نقد نکنین

دوستون  دارم

....................................

                                       ع  ش  ق

در من کسی از عشق دارد شعر می خواند؟

دارد کسی از عشق در من شعر می خواند

در من کسی با عشق دارد شعر می خواند

دارد کسی با عشق در من شعر می خواند

در من کسی تا عشق دارد شعر می خواند

دارد کسی تا عشق در من شعر می خواند

با من کسی از عشق دارد شعر می خواند

دارد کسی از عشق با من شعر می خواند

از من کسی با عشق دارد شعر می خواند

دارد کسی با عشق از من شعر می خواند

با من کسی تا عشق دارد شعر می خواند

دارد کسی تا عشق با من شعر می خواند

با من کسی با عشق دارد شعر می خواند

دارد کسی با عشق با من شعر می خواند

                 با من کسی یا عشق دارد شعر می خواند؟

                در من کسی یا عشق دارد شعر می خواند؟؟؟؟؟؟؟؟؟

من با کسی از عشق دارم شعر می خوانم

من از کسی با عشق دارم شعر می خوانم

من در کسی از عشق دارم شعر می خوانم

من با کسی تا عشق دارم شعر می خوانم

من تا کسی با عشق دارم شعر می خوانم

 من با کسی با عشق دارم شعر می خوانم

                  من با کسی یا عشق دارم شعر می خوانم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

 

سلام

حالم خوب نیست

خسته ام

فکر می کنم آنفلونزای سگی گرفته ام

دلم می خواد پاچه ی همه رو بگیرم

کاش حوصله خریدنی  بود

کاش....

با وجود این باید به روز بشم

باید.............

یه کار سپید که فروردین ۸۷ متولد شده و یه چهار پاره که ،

الان دقیقا دوسال و دو ماهشه

این پست به خاطر شرایط بد روحی توانایی   خبر رسانی ندارم 

قبلا از همه ی دوستان معذرت می خوام

این پست تقدیم به دوستی که ....

همین که صدای نفس هایش را می شنوم

خوشبختم

**********************************************************

دل تنگی پرنده ای بودی

توی خواب های پریده ی بعد از ظهر

بعد از عصر اتم های پیچ در پیچ

اورانیوم ها از تو غنی تر نمی شوند

 دستم را گرفتی که........

از دیوارها بلند تر نشدم

که سرک بکشم

به خاطرات دختر همسایه

به خواب های خیس خدا

که سرم به آسمان می خورد 

 لمس می کند پاهایم

عمیق ترین گدازه های زمین را

مادرم می گفت قد کشیده ام

پلنگ صورتی توی تختخوابم

هنوز چسبیده

به آدامس های بادکنکی که

کی از دهانم افتادی؟؟

از چشمم ....

نمی دانم چرا .........

من هر چه قد می کشم

بزرگ نمی شوم

**********                              ************                     *************

یک سکانس از گناه اصلی و باز

 ورقی از کتاب  شعر  فروغ

پرسه در صفحه های اینتر نت

خسته از هر چه بوده /راست/دروغ

 

استکان پشت استکان چای  و

فال تاروت،برج، دیو  و  ماه*

خط خطی های بی هدف تردید

باز هم دفتری کثیف و سیاه

 

باز هم لحظه های پر گریه

باز هم خواب های بی رویا

شده کابوس خیس هر شب من

لحظه ی تلخ دیدن فردا

 

فاصله مثل تلخی مرگ است

در شکست پلی که پشت سرت

وتو هرگز نمی رسی ب..ب.. به

مشترک های مورد نظرت

 

هیچ امکان ارتباطی نیست

و نگاهت نمی رسد تا من

چیدنت یک بهانه می خواهد

می رسی/پشت گریه اما من

 

دستهایم به عشق تو نرسد

چشمهایت به چشم من ،هرگز

من متر سک ترین بهانه شدم

عشق من تا ابد خدا حافظ

 

 * برج دیو و ماه برگهایی هستند که بدترین معانی را در فال تاروت دارند

                                                          

سلام

 

دلگیرم

دلگیرم دلگیرم 

همین

.......................

شنبه

صبح ها زودتر شروع می شود

 و پنج شنبه ها از صبح تا ظهر 

یک سال فاصله است

+

ــ

X

+

=

قضیه به این سادگی ها حل نمی شود

هر چه می دوم

بین این سمت جاده

تا چشمهای تو

جمعه ها همیشه دلگیر است

و شنبه ها........

............................................................................................................................................

                     تولد

شمع های سیاه فوت شده

سایه ها بی قرار ،سر در گم

بوی کافور خیس روی تنم

حرف های همیشه ی مردم

زهر هایی که بی تو نیشم زد

سکته ی ممتدE.K.Gروی

*         *           *          *

تب و هذیان ،هجوم یک کابوس

عکس من خسته روی یک دیوار

حجله های سیاه تنهایی

می پرد خواب از سرم انگار

حاشیه می نویسی ام اما

توی متنی همیشه اول سطر

می رسم به،به ناگهان والفجر

روزها رفته به لیال٬ عشر

ده شبی که چهل کلید دعا

دسته دسته به سینه ام زدمت

پشت خاموشی ضریح وحرم

تا  کنار  اجابت  آمدمت

 شمع و گریه همیشه لازم نیست

مس بکش روی سرنوشتم مست

قبله هر سو که رو کنی آنجاست

باید امشب به سمت عشق نشست

باید امشب دوباره فارغ شد

لحظه هایی که بار غم دارم

ربنا  آتنا  و  فی  الدنیا

دست از تو که بر نمی دارم

رد این سجده های طولانی

می رسد به مسیر چشم شما

کوچ بوی پرنده می دهد و

من نگاهم به دستهای خدا

من کنار عبور ماه نهم

بوی خوب بهار می دادم

 ازمیان درخت یسر امروز

 کال بر دامن تو افتادم

می رسم ، به دوباره ای از عشق

به تن داغ بی حیا بودن

 به نماز بدون ذکر و قیام

 لحظه هایی پر از خدا بودن

سجده هایی همیشه سر در گم

قبله را بی قرار می کردند

مهر و تسبیح و عشق و سجاده

همه از من فرار می کردند

دوباره ی من E.K.Gروی

جذر و مدهای آخرین دریا

خواب خوابم درون یک قنداق

زنده هستم آهای آدم ها

*E.K.G= برگه ی ثبت نوار قلب 

 

 

خاطرات

سلام

  اولاعید سعد فطر بر همه تون مبارک

دوم این که اول مهر که میاد احساس میکنم باید روپوش آبی بپوشم

دوباره برم کلاس اول یادش بخیر  انگار همین دیروز بود

اما یاد بچه های ترم یک دانشگاه افتادم

یاد کانون ادبی دانشگاه که تازه همون سال  شکل گرفت

 گر چه حافظه ام یاری نمی کنه اما  اسم هر کی رو یادم بیاد می نویسم

منوچهر حاتمی-حمیرا عطاری-مژده و مهران حسن زاده-فرشید عطایی-

هومن باقی-زهرا رزمی-مجید واحدی-شهرزاد حسن زاده-شایان معصومی-

-نغمه......-عاطفه.....-مهرداد شکاری-صمد شکر الهی-سعید قره باغی

ندا نصر-و خیلی عزیزایی که اسمشون یادم نیست

از هیچکدو مشون خبر ندارم اگه کسی میشناستشون  حتما شماره تماسشونو

بهم بده ،ممنون می شم

و اولین شعری رو که تو کانون خوندم تقدیم می کنم به استاد دکتر وثوق

 که تلاش زیادی برای بر پایی این کانون کرد و همه ی بچه های دانشگاه آزاد لارستان

و اما شعر

آب،آب   بابا آب

زندگی یعنی خواب

کودکی اول این خواب قشنگ

لحظه هایش ،پر از شیرینی است

پر شیرینی لبخند قشنگ مادر 

 به دو دندان کج شیری تو

مثل شیرینی دیگ سمنوی شب عید

 رنگ شیرینی دعوا سر یک باد کنک

مادرم می گوید بنویس

می نویسم اما.....

آب آب بابا آب

قسمت دوم این خواب جوانیست ،  شباب

وشباب

 حسرت لحظه ی شیرین تلاقی دو چشم

حسرت تکیه به یک سینه ی گرم

 وتمنای صمیمیت را

به تو می فهماند

توی یک آینه ی آبی رنگ

دو نگاه است ،دو چشم

و کسی است

که به تو می نگرد

بوی اسفند،هل و میخک و عود

برق یک حلقه ی زیبای طلا

طعم انگشت فرو رفته به فنجان عسل

عطر یک یاس بنفش

روی یک تور سپید

و صدای همه از دو.ر می اید

 گه به تو می گو یند

مبارک باشد

توی آیینه به خود می نگری

دزدکی می خندی

 زیر لب می گویی

آب،اب بابا آب

صحنه ی سوم این خواب تو و موی سپید

 و تو می آیی از آ خر صحنه

 با عصایی در دست

پشت تو خم شده است

گرد پیری به سرت بنشسته

و به دنبال کسی می گردی

 که فقط یک لحظه

گفتنی های تو را گوش کند

می روی خسته کنار قفس محبوبت

تا غم مبهم تنهایی را

با قناری ها تقسیم کنی

ارزن وآب

وآب

آب آب بابا آب

صحنه ی آخر این خواب غم انگیز تر است

تو دگر نیستی اما همه چیز

هست آنگونه که بود

دفتر بچگی و مشق و کتاب

برق آن حلقه ی زیبای طلا

و عصایی که هنوز

زیرآواز قناری خواب است

 و تو را با همه ی حسرت ها

 می برند تا به آ غوش زمین بسپارند

پسری می گرید

دختری مویه کنان می نالد

آن یکی می گوید :

آدم خوبی بود

دیگری می گوید

همگی از خاکیم

دیر یا زود همه باید روزی برویم

و تو در تابوت چوبی نمدار سیاه

می روی تا به زمین برگردی

گورکن منتظر است

زیر لب می گوید آب

آب،آب

بابا بابا بااااااااااااااااااااااااااااااااااااابااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

باااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااباااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

                                  پاییز ۱۳۷۱

 

 

 

 

 

 

بی مقدمه

این روزها

که طاعون گرفته اند

تمامی اهالی  سرزمین من

نسخه می نویسند

نسخه

نسخه

نسخه های برابر اصل

نسخه های نا اصل

افاقه نمی کند

..........

 

اصلا باید تو را بنویسم

یا من هو اسمه دوا

.........

نمی شود که تو باشی و

اهالی سرزمین من از طاعون بمیرند

............................................................................................................................................

یک گربه روی سطل آشغالی که ولگردم

هر شب به دنبال تن خیس تو می گردم

هر شب کنار چشم هایی که نمی خوابد

لالایی تبدار من، ترس از لولوی بد

ترس از کسی که می زند زاغ سیاهت را

تو سعی خواهی کرد حتما اشتباهت را

-جبران کنی اما ببین این کوچه بن بست است

حالا سگ گله فقط با گرگ همدست است

دیگر به چشم خیس مردم اعتمادی نیست

در کل کشیدن هایشان آهنگ شادی نیست

تن داده ایم انگار به یک کار اجباری

 یک جور مردن یا که بدتر یک خودآزاری

این جا خیابا ن ها همه خالی و متروک است

من به تو، حتی به خودم  امروز مشکوک است

به سجده های بی خیال روی سجاده

به مرده ای که بی صدا در کوچه افتاده

به زنده های مرده حتی این در و دیوار

به مرده های زنده در زیر همین آوار

به دایه ها که ادعای مادری کردند

 در محضر نامادری ها هم کم آ وردند

........

دستی که چاه نفت را بر چادرم می ریخت

و عشق را از چار چوب عقل می آویخت

کبریت خاموش جنون را در تو آتش زد

آمیزه ای از خاک و خون را در تو آتش زد

ما سوختیم از درد تو این سرخی از زردیست

معلوم خواهد شد که مردی اوج نامردیست

لعنت به هر چه رنگ که دنیای نیرنگ است

این جنگ های زرگری که ما یه ی ننگ است

          ** *  *        * * *    *

از این همه تردید از تکرار بیزارم

از حرف های یاوه از انکار بیزارم

 از این همه رنگ و ریا از وحشت و ابهام

از ذهن های کودن و بیمار بیزارم

از خون

 گلوله

 زخم

 باتوم

 گاز اشک آور

 از رنگ های سبز بر دیوار بیزارم

 از گربه ی مظلوم  تی پا خورده نه اما

از موش های موذی خونخوار بیزارم

 

 

 

 

فصل تازه

سلام

یه سلام نو بعد از یه سال

یه سالی که گاهی احساس می کنم خیلی زود گذشت

و گاهی ،خییییییییییلی دیر

قبل از هر چیز عذر خواهی می کنم از ۱۴۳ نفری که کامنت خصوصی شونو

دیشب دیدم

و البته سعی کردم در حد امکان جواب بدم

و تشکر ویژه از همه ی دوستانی که نگرانم بودن و هستن

اول این که دلم واسه همه تون تنگ شده

دوم این که قول میدم دیگه زود به زود به روز بشم

سومم این که دارم  کتاب سومم ،که گزیدهای از کارهای کلاسیک ،

نو وسپیده  رو واسه چاپ آماده می کنم

البته با کمک دوستان عزیزی که بعدا از همه شون تشکر می کنم

اسم کتاب : حتی اگر باران نیاید

بیت اول شعرم اینه

من ،بی اگر، اما و شاید ، دوستت دارم

حتی اگر باران نیاید دوستت دارم

سال گذشته سال کاری خوبی بود

۱۹ تا ترانه ی خوب واگذار کردم که ارزش شنیدن داره

اونا رو بعد در یه پست ویژه می نویسم

می دونین که انگیزه ی من از چاپ کتاب فقط این بود که این قدر کارام سرقت نره

آخه ترانه رو از طلا بیشتر میدزدن

اما با کمال تعجب  یه آهنگساز به نام شاهین -خ ترانه ی فریب چشمامو نخور

که اتفاقا اسم کتاب اولمه،و شاید خیلی از شما خونده باشیدو

آهنگسازی کرده و فروخته اونور آب (خودش می گه به ستار ،سه میلیون تومن)

ادعا می کنه از محمد - ف که ترانه سراس ۲۰ تا ترانه خریده ۲۰۰ هزار تومن

که اینم قاطی اونا بوده،محمد- ف شدیدا انکار می کنه

البته من ضمن صحبتام با سردبیر یکی از مجلات موسیقی فهمیدم

 که  شاهین از ایشون هم ترانه دزدیده و فروخته  و سر چن نفر دیگه رو هم کلاه گذاش

و چند تا پرونده تو دادگاه داره

شما اسم چنین آدمی رو چی می ذارین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

البته من ترانه رو چند روز پیش به یه آهنگساز محترم فروختم

و جریانو هم بهشون گفتم

از ما که گذشت

اما خیلی بده که بخوایم به هر قیمتی پولدار یا مشهور بشیم

کاش از کودکی به بچه هامون یاد بدیم تحت هیچ شرایطی یادشون نره

 که ما انسانیم و اشرف مخلوقات 

اما شعر:

هق هق پر از دیروز ،اتفاق افتاده

سجده های یخ بسته روی هرم سجاده

سایه های بی صاحب ،روی پله ی قدرت

آ سمان بی پرواز،پس زمینه ی وحشت

پشت پرده های شب،کاسه ها پر از خالی

حفره های سر بسته،وعده های پوشالی

پنجه های خون آلود ،رد پای شب رو ها

پاره پاره های عشق،روی دامن فردا

صد سوال بی پاسخ، روی قلب هر دیوار

صد نگاه اشک آلود پیکر خدا بر دار

پیکر خدا بر دار ،بت کنار بت بر تخت

خنده های مصنوعی مارک جعلی خوشبخت

ترس و ترس و خاموشی،پرده های افتاده

لرزو لرزو لرزیدن،شانه های سجاده

خیس خیس از این گریه،سرخ سرخ از این بیداد

کو مجال پروازی، تا دوباره ای آزاد

 

 

 

اینم یک ترانه ...

سلام

بلاخره تونستم از خانوم تاجیکی یک ترانه بگیرم و فصل ادبی این وبلاگ رو شروع کنم

برای بهتر فهمیدن این ترانه پیشنهاد میکنم اول با وزن دی ری رام دام داری رام دیرام دیرام روی میز محل کارتون رنگ بگیرین و بعد هم موقع خواندن اگه با دست افشانی و کمی قر کمر (مراقب باشین زیاد نشه) ما رو همراهی کنین بد نیست

اینکه اصرار کردم کمی به خاطر اینه که خدای ناکرده به حرام کشیده نشین و از حد مجاز عبور نکنین :)

اونایی هم که قر و اطوار بلد نیستن و یا خجالت میکشن ، اگه بشکن بلدن می تونن با ترق ترق بشکن وزن ترانه رو بهتر حفظ کنن و حالشو ببرن :))

اینم ترانه که اسم نداره ..خودتون یه اسم واسش بذارین:


همه ی جاده برام خاطره ی               روزای قشنگ با تو بودنه

می دونی عشق تو مثل خونِ که              تا ابد میون رگهای منه


آخر تمام جاده ها یه روز                   به نگاه عاشق تو میرسه

دستمو تو پیچ جاده گم نکن          که صدات به گریه هام نمیرسه


این دفعه تو دفتر ترانه هات            جای اسم منو نقطه چین نذار

گندم نگاهتو ازم نگیر                   پای احساسمو رو زمین نذار


منو از اونور شب صدا بزن            یه ترانه رنگ چشمام بنویس

اسم من چقدر به دفترت میاد       باز کنارش تو رو میخوام بنویس


بیا باز توی چشام غزل بخون            منو با اسم خودم صدا بزن  

می خوام از سکوت جاده رد بشم    برم اونجایی که تو باشی و من


آهنگساز: آقای علیرضا سیّاح

                                                         خواننده: آقای مدنی

آغاز دوره جدید فعالیت بی نشونه

سلام بر همه علاقمندان ، خوانندگان ، نوازندگان ، دست افشانان .... (اینا چیه من دارم میگم)

خلاسه کنم 

اینجانب که از سوات چندانی هم بر خوردار نیستم و برحسب جبر زمانه فقط و فقط به درد مدیر شدن میخورم( این روزها فقط بی سواد ها مدیر می شوند) با یک ابلاغ مرقع و مرصع از سرکار خانم تاجیکی به مدیریت این وبلاگ ........ شدم (منسوب، منصوب یا منثوب هر کدام درسته خودتون بذارین جای خالی) 

و قرار شده من بعد اشعار یاد ترانه های جدید ایشون رو با دست های علیلم تایپ کنم و بذارم اینجا تا شما بخونین و بگین احسنت و آفرین و شاید هم بهانه ای باشد که بعضی ها عقده گشایی کنند و همه هنر نقادی خودشان را در از اول امتحان کنند.

هر وقت هم که خانم تاجیکی فرصت نکنند شعر بسرایند و ترانه بگویند و ببینم شماها هی منتظر نشستین با اجازه یا بی اجازه از ایشان یکی از شعر ها یا ترانه های قدیمی ایشون رو می ذارم که نگین وبلاگ بسته شده یا صاحابش مرده و ...  این چیزا

مثل مربیان خارجکی لیگ برتر، حقوق یک سال رو هم جلو جلو گرفتم و ادمی نیستم که ول کنم بروم یا کسی مفتکی از چنگم در برود.

هر چی بنویسین جوابش رو در اسرع وقت میدم و خجالت زده ی هیشکی نمیمونم.

پس تا فرصت بعدی که خیلی زود میرسه یا علی

(مدیر تازه تاسیس وبلاگ بی نشونه)

سلام

وقت ندارم به روز بشم

دوم تیر ساعت ۸ صبح دارم میرم اتاق عمل

اگه زنده موندم سه هفته ی دیگه به روز می شم

اگه هم نموندم حلالم کنین

تو اون ۳-۴ ساعتی که تو اتاق عملم به دعای همه تون نیاز دارم

دوستون دارم

وقتی برگشتم به کامنتاتون جواب میدم

سلام

من یه باغم ، تو بهاری، تو بهشتی

من زمستون

تو هوای اول اردیبهشتی

اردیبهشتو دوس دارم به چند دلیل که هیچکدوم به هم ربط ندارن

یکیش نمایشگاه کتابه

حتما از سالن شبستان راهروی ۲۳،غرفه ی ۲۴

شرکت موج زندگی دیدن کنین

کتابای منم اونجاس

منم  بیستم میام

درضمن محل فروش کتاب

شیراز خیابان زند،نرسیده به هتل کوثر،کتابفروشی کتیبه

اما این پست

می خوام چند تا کار سپید بذارم

با تشکر از  اقایان حامد داراب و بهزاد بهادری

 به خاطر راهنمایی های سازنده شون

                   گربه

کلکته می بارد

توی خوابهای زمین

بابوی تند ادویه و فلفل

شال های کشمیری

می رقصند

روی دوش دختران دم بخت

تند تند

خط می زند شاعری

سمرقند و بخارا را

توی حافظه ی زمین

می چرخد  ایروان ،نخجوان

کابل

 بغداد

منفجر می شود مین ها

زیر زمینی که ازبغض ورم کرده

تکه تکه شده

توی خواب های زمین

گربه ای که از پلنگ دلیر تر است .

کار دوم:

                   رویا

وارفته ای میان رویاهایت

خواب انگشتر و عسل میبینی

حتی فکر نمی کنی به این که فردا

زیر ابرویت را که بردارند....

-چشمت کور بشود

نگاهت را می دزدی

که مثلا شرم داری

از این همه بی پروایی

خیس می شوی

از گریه هایی که نکرده ام

پشت می کنی به آینه

شیشه های پنجره می خندند

توی چشمهات

به سادگی دختری که

فردا تمام می شود

کار سوم:

                             دفینه

دست بردار از این حفاری بیهوده

که از هر طرف خواندی نقشه را

نقش بر اب شد ارزوهایت

 حلقوم این زمین را

هر چه می کاوی

مین بالا می اورد

خون لخته می شود زیر ناخن هات

دفینه نیست

صدای به هم خوردن استخوان و پلاک است

که....

از هر طرف کشیده اند

نقشه را

به معراج نمی رسیم

و در پایان:

چشم هایم را ترجمه کن

برای تمامی لحظه هایی که

 دوستت دارم را نمی فهمند

 

 

 

 

                                    

 

                                                   به نام حق

سلامی نو در سالی نو 

             با بهترین آرزوها برای همه

                 یک مشت حرف تازه...به تو فکر می کنم

                 یک زن که بی اجازه... به تو فکر می کنم

                 یک مانکن کپک زده از سال شصت و چند

                 ویترین یک مغازه.......به تو فکر می کنم

                   من مرده  در  حوالی، اما  ، اگر،  ولی

                  یک گور بی جنازه... به تو...

                           نه دیگه نمیخوام بهت فکر کنم

                ☻

حرفاتو باور می کنم

بالاخره کتاب دومم هم چاپ شد

 

 

حرفاتو باور میکنم

 

با تشکر مجدد از جناب آقای محمد کاویانی(مدیریت انتشارات شادیاخ)

و آقای محمد رضا عالمی به خاطر طرح جلد بی نظیر

و زحماتی که برای چاپ  این دو مجموعه کشیدند.

وتشکر از همه ی دوستانی که با استقبال بی نظیرشون

منو امیدوار کردن

میدونم خوشحال میشین بدونین ،با وجود این که کتاب اول

 فقط ۳ ماهه چاپ شده

 اما تا الان بیش از ۱۰ تا از ترانه ها آهنگسازی شده

و یا در حال ساخته

واما شعر:

این کار و در اولین جشنواره ی غزل پست مدرن خوندم

                                                      

                                  آن زن برای تو فقط یک اتفاق بود

                                پاییز شاعرانه ی یک کوچه باغ بود

                              آن مرد در تمام زن عشقید و بعد مرد

                           آن مرد رف...ت ..مام مرا دست شب سپرد

                          پاییز یخ زد و به زمستان  نمی رسد     

                          من بچه ی بدی ... به دبستان نمی رسد

                           با دست های خط خطی با مشق خط زده

                          یک بچه که به بخت خودش هم لگد زده

                                           ☻☻

                         آن مرد رفت بچه ی بد باز گریه کرد

                         زن در میان هق هق آواز گریه کرد

                         زن در میان آینه زن در میان باد

                        زن در میان ناله های ساز گریه کرد

                      زن در نماز صبح و ظهر و مغرب و عشاء

                       زن با سه تار و با دف و با جاز گریه کرد

                     زن

                         سطر

                                سطر

                                       سطر

                       این غمنامه را گریست

                                        پایان...

                       و زن دوباره از آغاز گریه کرد          

                              

 

سلام

اولا تشکر از محبت همه تون و دعای خیرتون

دوما:(فریب چشمامو نخور) اولین مجموعه ترانه هام چاپ شد

به چند دلیل که مهمترینش این بود که هیچکس قصد سرقت ادبی

یا خوندن ترانه ی مجانی نداشت ولی پیش می اومد دیگه

این جوری دیگه پیش نمی آد

  

 

فریب چشمامو نخور

 

سوما:(حرفاتو باور می کنم)دومین مجموعه ترانه هام در حال چاپه

این دو کتاب توسط انتشارات شادیاخ-نیشابور،

وبه همت و ویراستاری جناب آقای محمد کاویانی چاپ شده است

با تشکر ازایشان و جناب اقای عالمی به خاطر طرح جلدهای زیبا

 و کمک های بی دریغشون

چهارما :یه ترانه دارم به نام (تولد دوباره)

این ترانه رو مهندس علی بهادری آهنگسازی کرده 

و اونو خودش به همراه مهندس بهادر بهادری بسیار زیبا اجرا کردن

در همایش نفس این ترانه به همراه کلیپش از طرف شرکت

                                 موج زندگی

به اهدا کنندگان عضو وخانواده های محترمشون تقدیم شد

(بیست و یکم آذر ماه۸۶-تهران- فرهنگسرای هنر)

کلیپ این ترانه از شبکه سوم سیما پخش شده

 این ترانه رو توی این پست میخونین

پنجما:با محصولات علمی-فرهنگی-هنری و روانشناسی

 شرکت موج زندگی آشنا شین لینکش در قسمت پیوندهاس

و ششما:به خدا بین مرگ و زندگی فقط به اندازه ی یه نفس فاصله س

اگه تا حالا داوطلب اهداء عضو نشدین ،هنوزم دیر نشده

اخریشم:هر کدوم از عزیزان که در شهر های فیروز آباد و جهرم

 متقاضی در یافت مجله ی ایرانشهره حتما با من تماس بگیره

اما ترانه:

                            تولد دوباره

پرم از یه حس تازه،یه تولد دوباره

انگاری بارونی از عشق روی قلب من می باره

بوی گل گرفته روحم،بوی شبنم بوی پرواز

حس سبزی عاشقونه،مث لالایی و آواز

اگه چشمات بی فروغه،آسمون سیاه و تاره

چشمامو به تو می بخشم واسه دیدن دوباره

بار تنهاییتو بردار،تکیه کن به شونه ی من

پیشکش دل شکستت،حس عاشقو نه ی من

آخرین همنفس من،غنچه ی شکسته ی یاس

نفسام مال تو باشه،سینه مو پر کن از احساس

عاشقونه هامو اما ،به تو می دم مهربونم

زندگی کن عاشقی کن بذا من زنده بمونم

دل عاشقم واسه تو نذار از تپش بیفته

بذا تو رگات بریزه دنیایی حرف نگفته

                        ☻

حالا من یه دنیاشعرم،روی لبهای زمونه

مث یه نهال تازه از نو می زنم جوونه

با چشای تو می بینم،با صدای تو میخندم

با نگاه عاشق تو در به روی غم می بندم

با نفس های تو حالا رنگ زند گی می گیرم

تا همیشه زنده هستم می دونم که نمی میرم

منو می تونی ببینی توی پرواز پرنده

من همیشه با تو هستم روی لبهات مث خنده

 

سلام

از مرگ نمی ترسیدم ،

حتی یه جورایی دوسش داشتم

اما دلیلی برای فکر کردن به اون نمی دیدم.

فقط مواظب بودم حتی خاطر پرنده ای رو آزرده نکنم

دلی رو نشکنم و کاری نکنم که خدا روشو برگردونه

وقتی مرگ رو در یک قدمی خودم دیدم

توی آی-سی-یو به زور یکی از چشمامو با دستم باز کردم

تا یه قیافه ی وحشتناک و غریبه رو بعد از ۳ روز ببینم

فهمیدم که مرگ چقدر نزدیکه و ما نمی فهمیم

این پستو گذاشتم که بگم با دعای خیر شما  به خونه برگشتم

گر چه به خاطر سرگیجه مداوم و خونریزی شبکیه چشمم ،

نمی تونم به وبلاگاتون سر بزنم

اما صمیمانه از همه ی کسایی که زحمت کشیدن اومدن

زنگ زدن و کامنت گذاشتن تشکر میکنم

شنبه باید برم ام-ار-ای

بازم التماس دعا دارم

 

التماس دعا

با سلام

 

متاسفانه سرکار خانم تاجیکی

 

بر اثر یک سانحه رانندگی مصدوم

 

و در حال حاضر بستری هستند.

 

برای بهبودی کامل و سریع ایشان

 

 دعا کنید

 

از طرف: مدیریت وبلاگ

زندگی ریاضی نیست

                زندگی ریاضی نیست

یک سبد سیب،یک سبد جوجه،یک سبد لحظه های تکراری

یک سبد باید و نبایدها ،پشت یک هفته کار اجباری

جمع این خاطرات بیهوده،با خشونت،گناه ترس،سکوت

مخرج مشترک بگیرید از،عاشقی،انتظار،بیداری

جذر من زیر حلقه ی تردید،زیر این احتضار تدریجی

خورده انگار روی پیشانیم ،مهرهای سیاه بیعاری

ضرب میشد نگاه تو در من،ضرب در ضرب بر درودیوار

من وباقی نمانده ای از من،درد،تشویش،زخم،بیماری

من واین من که بی نهایت بود،پیش از این که مرا حساب کنی

خارج قسمت دلم حالا،یک پرانتز شکست وبیزاری

گفته بودم به تو شبی انگار،زندگی زندگیست،بازی نیست

تو مرا از خودت نکن تفریق،زندگی خوب من،ریاضی نیست

زیر محور کشیده ای تو مرا،در کنار تمام منفی ها

منحنی تر شدم ،شکستم باز،از دروغ تو دوستم داری

خسته ام خسته از تو از تکرار،از علامات گنگ ونامفهوم

کاش یک شب تمام می شد این،جمع وتفریق تلخ وتکراری

 

 

تولد

مرد لبریز از شکفتنِ زن

زن که خیس از عبورِ مبهم درد

ساک آبی ، لباسِ  سرخابی

خنده ی انتظار بر لب مرد

آدمی سبز دستها خونی

چشمهایش پر از تحمٌلِ  این

که دوباره،صدای جیغ ، درِ

-سبز نیمه شکسته را،وا کرد

پشت یک ماسکِ  سبز یک خنده

زن ، ولی سخت بی تحمٌل بود

آدمِ  پشتِ  ماسک می خندید

به نظر می رسد کمی خل بود

لحظه هایی که سرخ بودو سیاه

مثل آوار ریخت روی سرش

وصداهای تلخ و مرگ آور

یا خدا ، وای ، آخ ، دور و برش

بوی خون ، بوی الکل و ساولن

چند برگ سوال نیمه جواب

آستینت رو بزن بالا ،بعداً

برو اون جا رو تخت بگیر بخواب

چشمهاتو ببند و آروم باش

آخه تا کی؟

/ منم نمی دونم

باشه . وبعد در خودش گم شد

-واسه بچه ام لالایی می خونم

درد ، درد و هزار بار این درد

در تمام وجود او پیچید

شوقِ  مادر شدن درونش مرد

مرگ را پیش چشم خود می دید

یک صدا پر زترس چیزی گفت

پوآر (1)  او-تو (2) کلمپ (3) نایف (4) آمبو (5)

بچه رفته "سیانوزه" انگار

واکن از دورِ  گردنش "کوردو" (6)

 صدایی که گریه بود انگار

اولین گریه های یک نوزاد

گرمی جسم داغ و خون آلود

به تن خسته اش توانی داد

خب تموم شد ، مامان شدی خانوم

دختره ، اسمشو چی می ذاری؟

یک سرنگ ، آرزوی سبز وسپید

ریخت توی سرم و بازش کرد

اسم بچه ام؟ ،نمی دونم شاید

شاید اسم شما اجازه میدین

آدم پشتِ  ماسک با گریه

دست برد و دوباره نازش کرد

توضیحات:

۱- پوار = وسیله ای برای تمیز کردن  دهان وبینی نوزاد

۲- او-تو = همان اکسیژن است

۳- کلمپ= وسیله ای برای قطع ارتباط بند ناف با مادر

۴- نایف= تیغ جراحی

۵- آمبو= وسیله ی احیای تنفس

۶- کورد=بند ناف

وبلاگمو نمیتونم به روز کنم

 

میشه پس وردتونو عوض کنین